شما داغ فرزند ديده ايد، شما تازه داماد 17 روزه از دست داده ايد ؟ .... كودك 9 ماهه خرد شده در بين آهن پاره ها را چي ؟ مادر رفته دركما ؟ جوان سوخته شده در يك تصادف جاده اي ...
آقاي شهردار بس كن ...
شما داغ فرزند ديده ايد، شما تازه داماد 17 روزه از دست داده ايد ؟ .... كودك 9 ماهه خردشده در بين آهن پاره ها را چي ؟ مادر رفته دركما؟ جوان سوخته شده در يك تصادف جاده اي ؟
اين جاده هاي مرگ متولي دارد، پس چرا هر روز مرگ ومرگ، كدام مديركل و مسئولي بايد پاسخگو باشد ؟؟؟؟؟
مغازه دار هاي حاشيه ورودي شهر زيراب هرروز منتظر يك تصادف تازه بودند ... ورودي بخش غربي شهر زيراب هفته ها وماهها بود كه بدليل نبود حفاظ و جداكننده مناسب دربخش غربي خيابان اصلي شهر ، تصادف هولناكي را شاهد بود ... چند هفته اي است كه گارديل ها در يك سرعت باور نكردني نصب شد والحمدالله ديگر دربخش غربي ورودي شهر زيراب انساني نسوخت ... وخانواده اي در داغ فرزند تا صبح ناله نكرد و اشك نريخت.. پدري دلسوخته هم عكس داماد17 روزه اش را به سينه نچسباند و هاي هاي نگريست ... عروس 17 روزه بر سياه بختي خود خيره به آلبوم عكس نماند ... بماند آن كودك 9 ماهه كه ديگر نمي خندد ودر زير خرواري از خاك آرام آرام خفته ومي توانست چون كودك آقاي شهردار در روز عيد قربان با قهقهه هاي كودكانه اش تبسمي ماندگار را به جاي چين هاي جاويدان برچهره پدر ومادر هديه كند...كودك اين روزها بر مزارش صداي آه و ناله دلشكسته مادري با ويلچر را مي شنود كه با بغض نامش را مي برد... محمد زمان در كم توجهي به زمان نصب يك حفاظ ، زمان زيستن را ازدست داد ... تا شهردار در يك زمان تبليغي بعد از انتخابات شورا به عكس زيباي خود در فلان روزنامه تبسم زند و از عملكرد ش غره باشد..
ماجرا از اين قراربود .... 16 شهريور 85 در تصادفي وحشتناك در ورودي شهر زيراب روبروي ساختمان نيروي انتظامي 4 نفر كشته و3نفر مجروح شدند .. (دونفر در آتش سوختند و يك تازه داماد وكودك 9 ماهه در جا فوت كردند و مادر كودك نيز 40روز در اغما به سر مي برد ... و امروز با ويلچر به مزار طفل 9 ماهه اش مي رود...)
يك هفته بعد از حادثه مسئولين امر ضمن تميز كردن فضاي حادثه نسبت به نصب گارديل ها اقدام نموده اند ودر حال حاضر ورودي شهر زيراب به گارديل هاي زيبا مجهز شد و فعلا تصادفي رخ نداد ...ماجرا گذشت و گذشت تا روز دوشنبه مورخ 11 دي ماه كه مصاحبه اختصاصي و رپرتاژ عملكردي شهردار زيراب در روزنامه بشير چاپ شد ... آقاي ناصر اسدپور برادر داغدار مرحوم تازه داماد نادر اسدپور و عموي كودك 9 ماهه محمد زمان اسدپور با در دست داشتن روزنامه بشير و مطلب چاپ شده شهردارزيراب به دفتر شمال نيوز آمد ودر حالي كه اشك مي ريخت از عدم احساس مسئوليت مسئولين در فرصت سوزي هاي عملكردي نالان بود ... و به پاسخگويي مسئولين به چند پرسش دلخوش است ؟؟... او در گفتگو با خبرنگارمان پس از چاپ مصاحبه آقاي محمد پور شهردارزيراب در روزنامه مي پرسد ؟ جاده اي كه حدودا دوسال پيش تعريض شد و همان 1500 متري كه شهردار زيراب افتخار اتمام آن را در عملكرد مثبت خود مي داند يا تصميم براي جدا سازي مسير رفت و برگشت دو سال زمان نياز دارد ؟ اتمام به چه معناست ؟ و ظرف اين دو سال چند نفر در همين قطعه 1500متري كشته شدند ؟ خانواده 4 نفره آقاي بخشنده و... كه در همين فرصت سوزي ها ازبين رفته اند و مي توانستند در كنار خانواده به زندگي وحيات خود ادامه دهند ؟ زمان تصميم گيري در جداسازي دو مسير با عرض 30 متر چه وقت مناسب است؟دوسال ؟ حال كه در اين مدت بيش از ده نفر ازبين رفته اند ؟ شهردارمان به چه چيز افتخار مي كند ؟ به يتيم شدن و داغدارشدن و زمين گير شدن چند خانواده ؟
نمي دانيم كدام مسئولي مي تواند براحتي از كنار مرگ يك تازه داماد وكودك 9 ماهه اي بگذرد ؟؟ نمي دانم اين افتخار چرا جا مانده است ؟؟ اگر قبل از اين حوادث گارديل ها نصب مي شد باز ما شاهد سوز و اشك خانواده ها بوديم ؟؟ بسيار برايمان درد آور است و روحمان در شلاق بي مسئوليت ها مي سوزد و وقتي به مزار عزيزانمان مي رويم چهره تك تك اعضاي محترم شوراي شهر زيراب ، شهردار و آناني كه در امر توجه به جان رهگذران اين شهر بي توجه بوده اند را مرور مي كنيم كه چنين داغ جاويداني را در دلمان گذاشتند داغي كه هرگز از خاطرمان نخواهد رفت ....
آري آناني كه افتخار كسب رتبه سوم عملكردشان رادر بوق وكرناي رپرتاژ برخي نشريات محلي مزه مزه مي كنند و شب يلداي پرخنده و روز عيد قربان خوشي را در كنار خانواده خود سپري مي نمودند، مي دانستند ما در چه حالي بسر مي برديم ... شهرداري كه در روز دوشنبه با دردست گرفتن فلان روزنامه عكس ژست گرفته و خبر خود را با كيف مي بيند ومي خواند و به اين و آن نشان مي دهد، مي داند كه پدر و مادر داغداري عكس عزيز ازدست رفته اش را به سينه مي گيرد وتا صبح ناله مي كند ... وتصوير لحظات بودن با خاطرات آن رفته گان چقدر روحش را مي آزارد... ؟ناصر اسد پور گفت و ما شنيديم و او رفت اما...
... بله ، خانواده داغدار تازه داماد اسدپور شب هاي سرد وا ندوهباري را در تعطيلات عيد قربان سپري كردند...آنان خيره و هراسناك به عكس جوان تازه داماد محرومشان ونوه 9ماهه برادر داماد 17 روزه اشك مي ريزند .
متوليان كاهش تصادفات بايد به خود بيايند ... با كلمات و طرح هاي موكول به آينده خود لباس سياه را برتن مردم نكنند ... شدت عمل بيشتري به خرج دهند و در رفع مشكلات جاده اي همت نهند ... مازندران هرروز شاهد چنين اتفاقات درد آوري است كه هر حادثه ميتواند پشت مسئولين ومتوليان كاهش تصادفات را به لرزاند اما آنان آنقدر پر نفوذ و مطمئن از مديريت خود هستند و در حفظ مديريت پشتشان محكم وگرم است كه از لرزش سرماي اشك داغداران جاده اي هرگز نمي لرزند و باز به عمل نكرد برجسته ساز خود دلخوشند... بيچاره استاندار هم كه حريف برخي از اين مديران نمي شود ... شايد مي شود اما ؟؟؟......
آقايان مسئول، جاده هاي مازندران پر از حادثه است... شب يلدا هم به پايان رسيد ....لطفا بيدار شويد...
آقايان مسئول، ... خانواده هايي چون اسدپور، بخشنده ها ، شبهاي سوزناكي بيشماري را گذراندند ...شب يلدا را ديده اي ؟به شما خوش گذشت ؟ شب يلدا آنان براستي بلند ترين و سوزناكترين شبهايي بوده كه تا صبح در تصوير اندوهگين برادر و اشك ماتم گرفته پدر ومادر هرگز برايشان صبح نمي شد ... نه مي توانستند تخمه يا پسته اي بخورند ونه مي توانستند فال حافظي را در لبخندهاي پدر ومادر شكسته شده از داغ فرزند شاهد باشند. شب يلداي آنها با اشك فراوان گذشت ... شب يلداي شما چطور گذشت؟ عيد قربانتان چطور ؟ اين خانواده كه زودتر از عيد ، قربانيانشان را دراين جاده هاي تقديم حضور كردند... روحشان شاد وصبر برخانواده هاي عزيز ازدست داده افزون باد...
استفاده از اين خبر فقط با ذکر منبع " شمال نیوز " مجاز می باشد.